داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی.

ساخت وبلاگ
ببین چطور شبِ بعد از یک روزِ کاریِ سخت و پُرامیدم را خراب کردی. "برگردِ" سیروان در گوش‌هایم پِلِی شد. و ناخودآگاه گفتم برگرد.. اما به خودم آمدم و تصحیحش کردم گفتم نه. نمی‌خواهم که برگردی. تصحیحش کردم و بردم به ثبت‌هایی که دائمی‌ شده است. تا نخواهم دیگر روزی/شبی که می‌خواهم سوار مترو شوم/از بی‌آر‌تی پیاده شوم/پیاده رو را بالا که می‌روم و پایین می‌آیم، خودآگاه که نه؛ اما ناخودآگاه دلم داشتنت را بخواهد و زبانم بی پرسش و پاسخی صحیح آن را بر زبان آورد.
نخواستم برگردی. نه تو و نه حتی بخواهم هیچ‌کس دیگر جای تو بیاید. من فقط گمان (قطع) می‌کنم که دیگر نخواهم و نتوانم بعد از تو به‌قول خودت همان بار که به پوز‌خند نوشتی "عاشق پیشه" .. نتوانم آن شوم دیگر.. نخواهم دیگر.. همه به چشمم یکی هستند. آن‌طور که جمله بعدی‌اش را از بَر باشم و باز برایش از جان مایه‌ گذارم. و از آخر خود را و ساده‌بودنم را باز خواست کنم. که برای دروغ‌هایش از شدت حسِ مضحکِ روانی شدنم رویش بهانه بیاورم و قبولش نکنم. بدانم این حرفش اگر برای من بوده دومی و سومی و حتی منفی هم داشته و دارد و تمامی فعل‌های استمراری و ماضی و آه از بساطِ لهو و لعبِ آن روزها و تمامی روز و شب‌ها پسر.

 

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 21:59