بشمار همه دروغ‌های افتاده را.

ساخت وبلاگ

گفتم-می‌ترسم.
گفت-می‌ترسی؟ قوی نبودن؟ ضعیف مانده بودی.
گفتم-خون فوران می‌زد.
گفت-اشتیاق نداشتی.
گفتم-می‌چکید روی سرامیک‌ها.
گفت-از دست‌هات بیرون مانده بود.
گفتم-ار خاک روی سرامیک‌ها نفوذ کرد. همه‌جا لک برداشت، قرمز.
گفت-از سرخی‌ها فرار کردی. رسیدی به سرامیک‌ها.
گفتم-از سرخی‌ها فرار کردم. رسیدم به سرامیک‌ها. رسیدم به همیشه‌ی دست‌هام. خون که این و آن نمی‌شِناسد، ماند روی مردمک‌هام. چپ و راست لکِ شباهت می‌دیدم.
گفت-از دروغ‌هات؟
گفتم-از دروغ‌هام.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27