من خودم را میگذارم روبروی خودم، و مینِشینم به تماشای جدال «غرور و تجربه»-اَم. تجربه میداند که غرور حس پُرشدتیست و اگر اعمالش نکند به درِ بسته میخورد. اما غرور میپندارد که تجربه سوای همه حسها حقیقیست و به وقوع پیوسته پیش از آن، پس راه را برای تحقق او باز میکند. آنها تا سالها سال هم بیحرکت میمانند. اما نه، سالها نمیگذرد، چندی بعد "شانس" عرصهی وجود پیدا میکند، بیخبر از هرچه که دانشش را داشتیم.
داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27