بنگر این نقش به خون شسته نگارا

ساخت وبلاگ

انگار موهام بلند بوده. شب یه نفر که نیست اومده و توی خواب کوتاه‌ش کرده. خیلی کوتاه. صبح از خواب پا می‌شم. دست می‌برم توی موهام که ببندم اما هیچی نیست. هیچی. شوکه می‌شم. حالا نیم ساعت به نیم ساعت دست می‌برم که ببندم موهای نبودم رو. حالا نیم ساعت به نیم ساعت یاد چیزی که نیست می‌افتم. حالا اگه تا خود صبح هم صبر کنم موهام برنمی‌گرده. انگار کن نیستی دلخواهاتی که جهانت به بودنشون تنها آسایشش بوده..

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27