امروز نشستم پنجره یک. روبروی تو. و بهم سیگار کشیدنی که چس دود نباشه یاد دادی. که پُک بزنم. درست. و حسابی. حبس کنم. و بعدش قورت بدم. تهش هم سرفهی بعدش رو به جون بخرم. بعدش یاد دادی باید چطور بتکونم سیگارمو. خندیدی. حرصی شدم. بعدش سیگارمو گرفتی ازم. نشونم دادی چقدر توی گلوم اون دود رو حبس کنم. بعدش دوباره گرفتی و دوباره و دوباره و دوباره بهم ثانیهی دقیقی از سیگار کشیدن رو گفتی. برای فقط کنار هم بودن. برای فقط توی چشمهای هم نگاه کردن. برای مسخرهکردنهاییم که به خندوندنم منجر میشد. برای تمام لمسهای بیگاه. برای عجیب بودنِ دستهاییم که بوی مرغ میداد. و از نظر تو چیزی نبود. برای خستگیهایی که کنارت سرگیجهی عشق میشد. برای تو و تو و تو.
داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27