بازی دو سر باختِ این روزهایم.. نه کنار هم چیدنشان و نه از هم پاشیدنشان، برایم کاری نمیکنند. میانه مغزم تا خودِ انگشتهای کج و معوجت رسوب کرده. همانطور که آب زرشک آلبالو میانه شکستههای میزانمان، همانطور که گِل، میانه ناخونهای از تَه گرفتهام، همانطور که، گور پدرش. خواستم بگویم تَه کشیده است.. کلمه، حرف نمیشود. نگاه هم نمیشود.. نفسهایم را بشنو. عمیق که شد روی انگشتِ اشارهی دست راستم را ببوس. به همان ساعت که داغ شده از شیر، یخ زده از حرف. تو مکث نکن، بشمار و ببوس. من اما نشمرده میبوسمت..
داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:13