گاهی/بعضی اوقات/ اغلب، جملهای را میخواهیم بگوییم اما نمیشود. یا حالا نمیخواهیم یا هرچه
که به نون اول فعلها
منتهی شود. جمله را میپیچانیم و هزار کلمه بغل هم مینشانیم
که از اخر وصلش کنیم به همان
که از اول گُلدارش کردیم، چهارخانه، و گاه خط خطیاش
که کسی متوجهاش نشود، میخواهیم
که از دهانِ خودمان خارج شود.. و بارِ سنگینوزنانِ وزنه را از دوشمان کم کند... و میدانی؟ هرچه میگوییم به آنی
منتهی نمیشود که تهتهانیترینِ دلمان قرار ندارد. میگوییم و طی میکنیم. ولی از آخر آنی که باید، نیست. نیست و از
برای همین است که آرام نداریم.
آرام نداریم و بیقرار میرویم که آرام گیریم....
+ یکماه گذشت. و قرارم را نیافتهام. روزی از این سمت بوم افتادم و روزی دیگر از آن سویش. بی هیچ کلمهای که بفهمم حالم را در خودش ذخیره داشته.
داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 21:59